امیر حسین و امیر طاهاامیر حسین و امیر طاها، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

هدیه های آسمانی من

یه اتفاق بد

1391/7/29 18:27
نویسنده : بهار
494 بازدید
اشتراک گذاری
تصادف مامانی

سلام عزیزای مامان

روز پنجشنبه خواستم با ماشین برم خونه مامان بزرگینا ساعت ۹ شب بود  از یه خیابان تنگ داشتم رد می شدم که یه ماشین جلوم ایستاد ازم خواست از بغلش رد بشم خواستم دنده عقب بگیرم افتادم تو یه چاله تا از چاله در اودم یه دختر بچه از خونشون پرید جلوی ماشین خدا خیلی خیلی رحم کرد اگه سرعت بالا بود حتما لهش می کردم با تمام سعیم ترمز کردم اما به پای دختر بجه یه ضربه خورد و این شد که پاهاش ضرب دید همین شد دلیل تا پدرش به حدی کافی ما رو تلکه کنه از اونجائیکه بنده رانندگی مشروط دارم  مجبور شدیم  که کسی دیگه ای گردن بگیره بابائیتون بدون اینکه از من اجازه بگیره به شوهر عمه تون زنگ زد این شد که الان ۴-۵ روزه نمی دونم چرا عمه تون به من زنگم نمی زنه خلاصه تا دیروز از استرس داشتم می مردم  بلاخره خدا رحم کرد و مسئله حل شد اما به چه قیمتی به خاطر یه اتفاقی که مقصرش من نبودم دیگران منو سرزنش می کنن از برادر کوچیکم گرفته تا خانواده شوشوم  که انگار من با اونا چی کار کردم تماسشون و با من قطع کردن حتی روز مادر زنگ نزدن ببینن چرا ما اونجا نیومدیم  و تو این شرایط  خانواده خودم پشتمو خالی کردن - تصمیم دارم یه مدتی خونه مامانم نرم و رابطمو یه مدتی با خانواده شوشوم کم کنم چون اصلا دوست ندارم طعنه و کنایه دیگرانو مخصوصا عمه هاتونو بشنوم . خلاصه الان احساس تنهایی می کنم مثل همیشه تو شرایط سخت باید تنها به همراه بابائیتون باشم خدایا شکرت که حداقل تو منو تنها نذاشتی دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)