امیر حسین و امیر طاهاامیر حسین و امیر طاها، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

هدیه های آسمانی من

7 ماهگی گل پسرا

سلام عزیزای دلم هفت ماهگیتون مبارک عکس امیر طاها '> http://www.pic1.iran-forum.ir/viewer.php?file=09753496422316578368.jpg"> عکس امیر حسین http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up6/06833345494786630328.jpg گل پسرای غیر همسان من http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up6/99213335902344284849.jpg http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up6/29419659346522177902.jpg اینم آقا پسرا با باباییشون http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up6/19610658157166420408.jpg   ...
29 مهر 1391

اسهال و استفراغ امیر طاهای عزیزم

سلام عزیزای دلم الان درست یک هفتست امیر طاهام اسهال و استفراغ گرفته الان که این مطلب و می نویسم خدا رو شکر استفراغش قطع شده اما اسهالش هست ۳ روزم بیمارستان بستری بود. روز دوشنبه گذشته ساعت ۱ شب امیر طاهای عزیزم استفراغش شروع شد و بعد از ۴ مرتبه بالا اوردن بردیم بیمارستان و بستری شد عجب شب بدی بود خیلی خیلی اسیر شدیم خلاصه بعد از ۵ ساعت بستری شد و ۲ روز بیمارستان بود و شب روز اول خاله معصومه اومد جای مامان دستش درد نکنه چون من شب قبلش اصلا نخوابیدم خلاصه مرخص شد و اومدیم خونه فرداش باز بالا اورد و برگشتیم بیمارستان این سری ۲ روز بستری بود و عمه فهیمه ۲ روزشم شبا اومد جای من تا مامانی کمی استراحت کنه و از امیر حسین نگهداری کنه تو این چند روزم...
29 مهر 1391

سرماخوردگی دوقلوها

سلام دلبندای مامان الان که این مطلب و می نویسم شما درست یک هفتست سرما خوردید امیر طاها کمی بهتر شده اما امیر حسینم خیلی خیلی زجر کشید ۳ شبه که نمیزاره بابایی و مامانی بخوابن بیقراره تو این مدت ۲ بار دکتر بردیم خلاصه دیشب آقا دکتری که اسهال داداشیو خوب کرد آمپول آمپی سیلین تجویز کرد و دگزامتازون خلاصه این آنتی بیوتیکا کمی بهترت کرده خدا رو شکر اما خیلی خیلی سخت بود این ۲ روز بدون کمک نگهتون داشتم از طرفی امیر حسین بی تابی می کرد و دائم رو پام بود از طرفی امیر طاها رو باید شیر میدادم خلاصه پدرم در اومد خدا هیچ بچه ای رو مریض نکنه امیر حسینم خیلی لاغر شده امیدوارم دیگه هرگز مریض نشید دوستتون دارم بوسسسسسسسسسسسسس از الان بگم ۸ ماهگیتون مبار...
29 مهر 1391

اولین دندون امیر طاهای عزیزم

سلام عزیزای دلم برگشتم بنویسم بعد از یک ماه که نبودم خیلی اتفاقا افتاده اول رفتیم خونه جدید دوم دندون در اوردن امیر طاها و سوم چهاز دست و پا رفتن شما ها . امیر طاهای عزیزم روز ۱۲ تیرماه اولن مرواریدش در اومد یه خیار داده بودم دستش دیدم  کنده شده بله دیدم آقا دندون در اورده خلاصه خیلی خیلی خوشحال شدین و ذوق کردیم من و بابایی اما امیر حسینم هنوز دندون در نیاورده . این روزا امیر طاها خیلی خیلی وروجک شده از من میگیره و می خواد بایسته خلاصه عادت کرده همه رو چنگ بندازه و حرصشو در بیاری می گیرت تا گازت بگیره اما امیر حسینم قل خوردنو ترک کرده و سینه خیز میره کلمات قاقا نانا ماما بابا و زیاد در میاره این دو تا وروجکای من خیلی خیلی تازگیها سر و صدا...
29 مهر 1391

نه ماهگی گل پسرا

نه ماهگیتون مبارک سلام عزیزای من خوبید نه ماه گذشت دلبندای من الان که دارم این مطلب و می نویسم دارید با روروئک می دوید دور و برم و جیغ می زنید . رفتاراتون این روزا خیلی تغییر کرده امیر حسین الان یک هفتست خودش می تونه از زمین بلند شه بشینه و امیر طاهام از مبل می گیره و از من میگیره بلند میشه می ایسته . امیر طاها دو تا دندون در اورده ولی امیر حسین هیچی امیر طاها خیلی خیلی شیطون شده چند روز پیش وقتی داشت از من میگرفت بلند شده یه دفعه انگشتم رفت تو چشمش و چشمش خون افتاد خلاصه هر روز یه جاشو می کبونه به هر طرف خیلی هم غر غر و تشریف داره امیر حسین مظلوم تر از امیر طاهاست این دو تا بعضی اوقات سر یه اسباب بازی با هم دعواشون میشه اما در آخر امیر حس...
29 مهر 1391

یاد بود رونیکای عزیزم

سلام دختر نازم رونیکای من الان حدود یک سال و نه ماهه که منو تنها گذاشتی عزیزم  دلم به یادت گرفته خیلی اذیت می شم وقتی به رفتنت فکر می کنم  دیگه به زور قیافت می یاد جلوی چشمم  دیگه مامانی نمی تونه بیاد سر خاکت یه وقت فکر نکنی از یادم رفتی عزیزم بدون همیشه به یادتم با وجود این دوگل زندگیم باغ گلمو از یادم نمی برم دلم واست تنگ میشه با دیدن بچه های همسنت که اگه بودی الان چه شکلی بودی حتما الان دختر خانمی شدی مثل فرشته ها که از اون بالا تو به من کمک می کنی نمی دونم دلتنگ منی یا مامانیو فراموش کردی چون دیگه به خوابم نمیای عزیزم عاشقانه دوستت دارم  بدون من و بابایی فراموشت نمی کنیم .بوسسسسسس ...
29 مهر 1391

11 ماهگیتون یکم با تاخیر مبارک

سلام عزیزای مامان ۱۱ ماهگیتون مبارک امروز شماها به سلامتی ۱۱ ماهه شدید . تغییرات تو این ماه خدا رو شکر زیاده امیر حسین راه میره دور میزنه میاد دور خونه می چرخه ماشاءالله امیر طاها هم راه میره اما با احتیاط وقتی می گم کلاغ پر امیر طاها انگشت کوچیکشو میاره بالا امیر حسین به پر میگه بر خدا رو شکر چند روز پیش داشتم به امیر حسین می گم بیا آب بخور بگو خیلی تشنست بلند گفت آب بده انقدر ذوق کردم کلمه بده رو میگه دایی میگه دالی و دیس بجای جیز  و تاپ و توپ خدا رو شکر خیلی خیلی شیطون شدن دندوناشونم امیر طاطا دندون ۵-۶ داره در میاره خلاصه از غذا خوردن که هنوز نتونستم شماها را عادت بدم و بیشتر شیر می خورید وزنتونم ۱۱ کیلو شده خدا روشکر اما ...
29 مهر 1391